عطاری - طب سنتی - زالو درمانی - گیاهان دارویی - گیاه درمانی

به رسمی ترین سایت طب سنتی ایران خوش آمدید

عطاری - طب سنتی - زالو درمانی - گیاهان دارویی - گیاه درمانی

به رسمی ترین سایت طب سنتی ایران خوش آمدید

مار نماد طب ایران ؟

در فرهنگ کهن ایران، مار ( اژدها )، پلیدترین و در عین حال نیرومندترین آفریده‌ی استومند ( مادی ) اهریمن است. در فرگرد نخست وندی‌داد، می‌خوانیم :

3

… نخستین سرزمین و کشور نیک که من [‌ اهورامزدا ]‌ آفریدم، ایران‌ویج بود بر کرانه‌ی رود دایی‌‌تیای نیک.

پس آن‌گاه، اهریمن همه تن مرگ بیامد و به پتیارگی، اژدها را در رود دایی‌تیای نیک بیافرید و زمستان دیو آفریده را بر جهان هستی، چیرگی بخشید.

این رخ‌داد، همان پایین آمدن یک‌باره لبه‌ی یخ در پایان فرجامین یخ‌بندان دوران چهارم زمین‌شناسی ( دوره‌ی حاضر ) در هزاره‌ی نهم ـ دهم پیش از میلاد مسیح است که بدین گونه،‌ ثبت بن‌نبشت‌ها ( اسناد ) کهن تاریخ سرزمین ما شده است.

از مار ( اژدها ) در جای‌جای یشت‌ها،‌ به همین گونه یاد شده است. در آبان یشت، آمده است :

24

ای اردویسور آناهیتا ! ای نیک !‌ ای تواناترین !

مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر « اژی‌دهاک »‌ [ ضحاک ماردوش ] سه پوزه‌ی سه کله‌ی شش چشم، آن دارنده‌ی هزار [ گونه ] چالاکی، آن دیو بسیار زورمند دروج، آن دروند آسیب‌رسان جهان و آن زورمندترین دروجی که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه، به پتیارگی در جهان استومند بیافرید ، پیروز شوم …

در این جا نیز به روشنی از « مار » (‌ اژدها ) به عنوان زورمندترین دروجی که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه، آفریده است، یاد می‌شود.

در باور ایـرانیان کهن و باستان، « سی‌مرغ» نماد دارو و درمان بود. اما در اساطیر یونان، اسکل پیوس یا اسکولاب، در عین حال هم قهرمان و هم خدای پزشکی بود. از نشانه‌های ویژه‌ی او، مارهای پیچیده به دور یک چوب است. امروزه از سوی جهان غرب، دو مار به هم پیچیده، به عنوان نماد دارو و درمان برگزیده شده است. در دیگر جاهای جهان نیز از این نماد بهره‌ می‌گیرند. در رشن یشت ـ بند 17 ـ آمده است:

ای رشن اشون!

اگر تو بر بالای درختی باشی که آشیانه‌ی سی‌مرغ در آن است و در میانِ دریای فراخ کرت برپاست ـ درختی که در بردارنده‌ی داروهای نیک و داروهای کارگر است و پزشک همگان خوانندش. درختی که بذر همه‌ی گیاهان در‌آن نهاده شده است…

بدین‌سان می‌بینیم که در رمزشناسی و نمادشناسی دانش‌نامه‌ی ایـران کهن، « سی‌مرغ » بر بالای درختی آشیان دارد که در بردارنده‌ی همه‌ی داروهای نیک و کارگر است و این درخت را که سیمرغ نماد آن است « پزشک همگان خوانند» و این درختی است که بذر همه‌ی گیاهان [ دارویی ] در آن نهاده شده است و …

در داستان زایش رستم، زال که از رنج بسیار رودابه برای زادن آگاه می‌شود، سیمرغ یا پزشک همگان ( پزشک عمومی )‌ را فرا می‌خواند.

در این جا باید یاد‌آور شوم که پرورده شدن زال از سوی سیمرغ نیز، کلید دیگری است برای رمزگشایی از سیمرغ و شناخت وی به عنوان « پزشک همگان » ( پزشک عمومی ). هنگامی که سیمرغ،‌ زال را به دور افکنده می‌یابد،‌ در او نگاه می‌کند و در او، اهویی نمی‌یابد. در این‌جا، به مانند بسیاری جاهای دیگر شاه‌نامه، به رمز سخن گفته می‌شود و یا به برگردان فردوسی : « معنی بردن به راه رمز»، یعنی :

از او، هر چه اندر خورد، با خرد

دگـر، بـرره رمـز معنـی بـرد

بسـی بـرنیامـد، بـر این روزگـار که آزاده سرو، انـدر آمـد بـه بـار

بهـار دل افـروز، پـژمـرده شـد دلش را غم و، رنـج بسپرده شـد

شکم گشت فربی و، تن شد گران شـد آن ارغوانی رخش، زعفـران

بـدو گفت مـادر: که ای جـان مام چه بودت، که گشتی چنین زردفام

چنین داد‌پاسخ، که مـن روز و‌شب همـی برگشایم، بـه فـریــاد لب

همانـا، زمـان آمـد ستم، فــراز وزین بار بردن، نیابـم جــواز…

چنیـن، تـاگـه زادن آمـد فـراز بـه خواب و، بـه آرام بـودش نیاز

چنان بدکه یک‌روز، زو‌ رفت‌ هـوش وزا یوان دستان، بر آمد خروش…

یکـایک بـه دستان رسید، آگهـی که پـژمـرده شد‏، برگ سروسهی

بـه بـالین رودابـه شـد، زال زر پـر از آب رخسار و، خسته جگـر

یکـی مجهر آورد و آتش فـروخت وزان پـّر سی‌مرغ، لختـی بسوخت

در نتیجه زال پزشک را فرا می‌خواند و برای رمز‌آمیز کردن واقعه، سخن از « سی‌مرغ » به میان آورده می‌شود. « سی‌مرغ » ( بخوان پزشک )، برِ زال آمده و پس از معاینه زائو، می‌گوید:

چنین گفت با زال، کاین غم چراست به چشم هژبراندرون، نم چراست؟

کزین سـرو سیمین بـرِ مـاهـروی یکی نـره شیر آیـد و، نـام‌جوی…

اما، پزشک ( سی‌مرغ ) به زال می‌گوید که این زایمان طبیعی نیست و نوزاد به صورت طبیعی زاده نخواهد شد:

نیـایـد به گیتـی، زراه زهـش

بـه فـرمانِ دارای نیکـی دهش،

پزشک عمومی مراحل کار را برای زال تشریح می‌کند. اما به زال می‌گوید که برای این کار، نیاز به یک « کارد پزشک»، یعنی جراح چیره دست یا به اصطلاح امروز « متخصص» است: « یکی مرد بینادل پرفسون ] پردانش یا متخصص[ و یا موبدِ چیره دست »:

بیـاور یکــی خنجــرِ آبگـون یکـی مــرد بینادلِ پـرفسـون

نخستین، به مـی‌ماه را، مست کن زدل، بیـم و، اندیشه را پست کن

تو بنگر که « بینادل»، افسون کند بـه صنـدوق، تا شیر بیرون کنـد

بکافـد، تهـی‌گـاه سـروسهــی نباشـد،‌ مر او را، زدرد آگهـی

وزو، بچه‌ی شیـر، بیـرون کشـد همه پهلوی مـاه، در خون کشـد

وز آن‌ پس‌، بدوزد، کجا کرد چاک زتن دورکن، ‌ترس و تیمار و بـاک

گیاهی‌که گویمت، با شیر و مشک بکوب و بکن، هر سه در سایه خشک

بسای و بـر آلای، بـر خستگیش ببینی‌ همان روز، پیوستگیـش...

بیامد یکـی مـوبدی چیـره دست مر آن ماه رخ را، به می‌ کرد مست

بکافیـد، بـی‌رنـج، پهلـوی مـاه بتابید، مـر بچه را، سـر ز راه

چنـان بـی‌گزندش، بـرون آورید که کس در جهان، این شگفتی ندید...

همـان درزگـاهش، فـرو دوختند بـه « دارو» همی درد بسپـوختنـد

شبـانـروز مـادر، زمـی خفته بود زمی خفته و، هوش از او رفته بـود

چـو از خـواب بیدار شد، سروبُن به سیندخت، بگشاد لب بر سخـن

بـر او، در و گـوهـر بـرافشاندنـد ابرکـردگار، آفرین خـوانـدنـد...

در نبرد با اسفندیار، رستم زخم بر می‌دارد. رخش،‌ اسب وی نیز زخمی می‌شود. رستم پس از گذشتن از هیرمند به « ایوان» خود می‌رسد. اسفندیار به برادرش پشوتن می‌گوید:

برآن سـان بخستم، تنش را به تیر که از خون او گشت، خاک آب‌گیر

پیـاده، به پیمـان زبـالا بــرفت سوی رود، با گبر و شمشیر، تفت

بـرآمـد، چنـان خسته از آب‌گیر سراسر تنش، پـر زپیکـان تیــر

بـرآنـم، که او چون به ایوان شود روانش زایوان، به کیـوان شـود...

رستم، با همه‌ی خستگی‌ها (زخم‌ها)، پیاده از هیرمند می‌گذرد و به ایوان خود می‌رسد:

وز آن روی، رستم به ایـوان رسید مـر او را بـدان گونه، دستان بدید

زواره فـرامـرز، گــریـان شدنـد از آن خستگی‌هاش، بریان شدند...

رستم، ‌برای پدر، برادر و پسرش شرح سختی جنگ را می‌دهد و این که توان رویارویی با اسفندیار را ندارد و تیر او بر اسفندیار کارگر نیست:

خـدنگـم، به سندان گـذر یافتی زبون یـافتـی، ‌گـر سپـر یـافتی

زدم چنـد، بـرگبـرِ اسفنـدیـار چنان بُد، که بـرسنگ ریزند خـار

اگر برد می،‌دست را سـوی سنگ بچنگم شدی سنگ، چون بادرنگ

گـرفتـم، کمـربنـد اسفندیــار گراینـده، دست مـرا داشت خـوار

همان تیغ من، گـربـدیدی نهنگ نهان داشتـی خویشتن، زیر سنگ

نبـُرد همـی، جـوشـن انـدربرش نه آن پاره‌ی پـرنیان، بـرسرش...

بـدو گفت زال، ای پسر هـوش‌دار سخن چون به پای آوری، گوش‌دار

همه کـارهـای جهـان را، دراست مگر مـرگ، کـان را در دیگر است

یکی چـاره دانـم من، این را گزین که سی‌مرغ را، یـار خـوانم بر این

زال، سی‌مرغ ( پزشک ) یا نماد دارو درمان را فرا می‌خواند. پزشک، پس از شنیدن شرح ماجرا، از زال می‌خواهد تا وی را نزد رستم ورخش برد:

سزد گردنمـایی، به مـن رخش را همان سـرفـرازِ جهان‌بخش ‌ را...

نگه کرد، « مرغ» اندر آن خستگی بجست آندر آن نیـز، پیوستگـی

وز او، چار پیکـان، بیرون کشید به منقار از آن خستگی، خون کشید...

بـدو گفت: این خسته‌گـی‌ها ببند همی بـاش، یک هفته دور از گزند...

برآن هم‌نشان، رخش را‌پیش‌خواست فرو کرد منتقار، بر دست راست

برون کـرد پیکان، شش از گردنش نبد خسته یا بسته، جایی تنش

بدین‌سان، با بهره‌گیری از پزشکی پیش‌رفته‌ی زمان، رستم که به نظر اسفندیار می‌بایست از اثر آن تیرها جان ‌می‌داد، پس از « یک هفته»، تندرستی خود را باز می‌یابد و دوباره به میدان جنگ می‌شتابد...

در دوران کهن و باستان، به ویژه کارد پزشکی ( جراحی ) بسیار پیش‌رفته ارزشمند بوده است. در حقیقت کسانی که می‌خواستند به این کار اقدام کنند، مانند امروز می‌بایست دوره‌ی تخصصی را طی می‌کردند. در فردگرد پنجم « ون‌دی‌داد »ـ بخش هفتم ( الف )، می‌خوانیم:

36

... اگر مزداپرستی بخواهد پزشکی کند، نخستین بار کارآزمودگی و چیره‌دستی خویش را بر چه کسی باید بیازماید؟ برمزداپرستان، یا دیوپرستان؟

37

... بهتر است که نخستین بار، کارآزمودگی و چیره‌دستی خود را بر دیو پرستان بیازماید، تا مزداپرستان

اگر سه بار هنگام درمان دیوپرستان با کارد ] جراحی[، بیمار بمیرد، آن مزداپرست، همواره پزشکی ناشایست است.

38

... از آن پس، هیچ‌گاه نباید بگذارند او به درمان مزداپرستان دست زند. هیچ‌گاه نباید بگذارند، مزدا پرستی را با کارد درمان کند و تن وی را بخراشد. اگر او به درمان مزداپرستان دست زند و یا مزداپرستان را با کارد درمان کند، پادافره‌ی گناهِ کشتن آگاهانه بر او روا است.

39

اگر او سه بار دیوپرستان را با کارد درمان کند و بیمار تندرستی خویش را بازیابد، از آن پس همواره پزشکی شایسته است.

40

او می‌تواند هر گونه بخواهد، به درمان مزداپرستان دست زند. او می‌تواند، مزداپرستان را با کارد درمان کند و بهبود بخشد.

در بخش هفتم ( ب ) فرگرد هفتم ون‌دی‌داد، دست مزد پزشکان و نیز دام‌پزشکان، تعیین شده است دستمزد پزشکان بستگی به دارایی بیمار و دستمزد دام‌پزشکان، بستگی به ارزش دام دارد که خود نشانی از عدالت‌خواهی ایرانیان کهن در همه‌ی زمینه‌هاست.

41

پزشک باید موبد را در برابر آفرین و آمرزش خواهی وی، خانه خدا را به ارزش وزراو ]گاو نر[ کم بها، ده خدا را به ارزش وزراو میانه بها، شهربان را به ارزش وزراو پربها و شهریار را به ارزش گردونه‌ای چهار اسبه، درمان کند.

42

... بانوی خانه را به ارزش ماده خری، همسر ده خدا را به ارزش ماده گاوی، همسر شهربان را به ارزش مادیانی و شهر بانو را به ارزش ماده اشتری، درمان کند.

43

... پسر ده‌خدا را به ارزش وزراو پربها، وزراو پربها را به ارزش وزراو میانه بها، وزراو میانه بها را، به ارزش وزراو کم‌بها، وزراو کم‌بها را به ارزش گوسفند و گوسفند را به ارزش یک خوراکِ گوشت درمان کند.

44

اگر پزشکان چندی با یکدیگر به درمان بیمار بپردازند: یکی با کارد پرشکی، دیگر با گیاه درمانی و آن دیگری با « منتره درمانی» ] درمان بیمار از راه خواندن گفتار ایزدی[. این سومین است که بهتر از همه بیماری را از تن بیمارِاشون، دور می‌کند.

هم‌چنین در فرگرد بیستم « ون‌دی‌داد» ، درباره آغاز دانش پزشکی و نخستین کس که به کار پزشکی پرداخت، آمده است:

1

... چه کسی بود، نخستین پزشک خردمند، فرخنده، توان‌گر، فره‌مند، رویین‌تن و پیش‌داد ] نخستین قانون‌گذار یا بنیان‌گذار علم پزشکی[ ؟

چه کسی بود که بیماری را، به بیماری باز گرداند ؟

چه کسی بود که مرگ را، به مرگ باز گرداند ؟

چه کسی بود که نخستین بار، نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند ؟

2

« تریت» بود، نخستین پزشگ خردمند، فرخنده، توان‌گر‌، فره‌مند، رویین‌تن و پیش‌داد که بیماری را به بیماری باز گرداند که مرگ را به مرگ باز گرداند که نخستین بار، نوک دشنه و آتش تب را از تنِ مردمان دور راند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد